به گزارش سینماپرس، هر سال دریغ از پارسال! این عبارتی است که باز هم در واکنش به پخش مجموعههای نمایشی سیما در ماه مبارک رمضان باید بیان کرد. سریالهایی که در روزگاری نه چندان دور، تفریحی همراه با معنویت و تذکر اخلاقی برای عموم مردم محسوب میشدند. محبوبیت برنامههای ماه رمضانی تلویزیون نیز به خاطر برخورداری از جنبههای مختلف بود. به ویژه اینکه تنوع قابل توجهی در تدارک چنین برنامههایی بود. نیمه اول دهه ۸۰ که دوران اوج سریالهای ماه رمضان سیما به حساب میآید، هم سریال طنز میدیدیم هم آثار ماورایی و هم ملودرام. اما امسال در یک سیاستگذاری اشتباه، همه سریالها در قالب ملودرام اجتماعی، آن هم به تلخترین شیوه ممکن ساخته و روانه پخش شدند. نتیجه این شد که کمتر کسی تاب تماشای سه سریال پیاپی با فضایی چنین ملتهب و مضطرب را داشت. امسال سه سریال جدید برای ماه رحمت الهی به نمایش درآمد که در همه آنها محور اصلی داستانها، تخاصم و پرخاش مردم نسبت به یکدیگر و حتی نزدیکان و عزیزانشان بود. ایدئولوژی زیربنایی این سریالها، «انسان گرگ انسان» است. ضمن اینکه هر سه سریال، مضامین و قالبهایی تکراری داشتند و همه مردم آنها را با آثاری که قبلا دیده بودند مقایسه میکنند.
امید است معاونت سیما با تجربه امسال بتواند برای سالهای بعد، برنامهریزی بهتری کند.
برادرجان
افطار به صرف خون و خشم
از سه سریالی که تلویزیون، امسال برای پخش در ماه مبارک رمضان تدارک دیده، فقط «برادرجان» در موضوع و محتوا، ارتباطی نسبی با این مناسبت داشت. چون که آب حیات یک جامعه و نظام دینی یعنی «حق الناس» را دستمایه درام قرار داده است. موضوع مهمی که بدون آن، هر معنویتی بیمعنی میشود.
معمولا اولین سریالی که در شبهای ماه رمضان روی آنتن قرار میگیرد خوششانسترین است. به خاطر اینکه برنامههای این ساعت، به دلیل همزمانی با موقع افطار و سرشب، از قابلیت جذب بیننده بیشتر برخوردار هستند. «برادرجان» علاوهبر این خوششانسی، بازیگران کاریزماتیک زیادی داشت که به ویترین آن جلوه و جذابیت بیشتری بخشیده است. علی نصیریان در کهنسالی همچنان در اوج به نظر میرسد و با بیقراریاش این سریال را تحت تاثیر قرار داد. همین عوامل باعث شد تا سریال شبکه سه، باز هم مثل اغلب موارد در صدر پرمخاطبترین مجموعه در زمان پخش بنشیند.
اما برادرجان نتوانست نام خود را به عنوان یک برند و «برنده» در کارنامه سیما تبدیل کند. زیرا سازندگان این سریال از ظرفیت و امکانات دراختیارشان، استفاده کافی و وافر نکردند.
«برادرجان» قبل از هر چیز یادآور سریالی است که ماه رمضان سال قبل در شبکه سه پخش شده بود. در مجموعه «رهایم نکن» نیز حقالناس دستمایه درام قرار گرفته بود. اتفاقاً در آن هم یکی از اقوام (برادر بزرگتر) ارث و میراثی که متعلق به دیگران بود را تصرف کرده بود. چیزی که در «برادرجان» نیز تکرار شده و نویسنده فیلمنامه نتوانسته چارچوب جدیدی را طراحی کند. هر چند که باید بپذیریم «برادرجان» به مراتب و از بسیاری جهات از «رهایم نکن» بهتر است و ساخت سریال مناسبتی در شبکه سه نسبت به یک سال قبل پیشرفت کرده است. اما باید این را هم پذیرفت که سریال امسال، تازگی و طراوت ندارد.
این کهنگی در ساختار سریال نیز نمود دارد. محمدرضا آهنج، در تازهترین تجربه کارگردانی خود، کیمیای حقالناس و پاکی مال را با کپیبرداری از روی برخی فیلمهای کیمیایی به تصویر کشیده است. البته شخصیت چاوش در ابتدای این درام، پیچیدگی بیشتری داشت و مخاطب ضمن انس گرفتن با وی، دچار چالش ذهنی میشد. او هم خصلتهای شبه پهلوانی داشت و نیک به نظر میرسید و هم بدخلقی میکرد. اما در ادامه از تعادل خارج شد و به یک شخصیت یک سره منفی تغییر کرد. اما ارادت ویژه او به نابرادرش حنیف و در مقابل، خصم و خشم بیش از اندازه به برادرش آراز، آزاردهنده و اغراقآلود مینمود. تناقض اصلی «برادرجان» این است که مردانش، قدیمی خلق شدهاند. اما برخلاف قدیمیها، به شدت در سلطه سلیطهها هستند. این همه اغراق در مردنمایی زنان نیز همچون نامردی برخی مردانش، غیرقابل باور و اغراق آمیز به نظر میرسد.
یکی از مسائلی که فیلمنامهنویسها باید لحاظ کنند، مشخص کردن نسبت آدمهای داستان با هم در قسمت اول است. تقریباً همه سریالهای شناخته شده خارجی، بخش اعظم روایت در قسمت نخست را به این موضوع اختصاص میدهند. اما در «برادرجان» از این خبرها نبود و مخاطب با گنگی و ابهام کار را شروع کرد. مشکلی که تا آخر هم ادامه یافت و مثلا بینندهای که بعد از چند قسمت با سریال همراه میشد نمیتوانست ربط افراد با هم را کشف کند. «برادرجان» در همان حال که بسیار پرحرف است، دیالوگهایش نیز مشابه نمایشنامه هستند. گویی بازیگران روی صحنه تئاتر نقشآفرینی میکردند.
متاسفانه خشونت و فضای پر از بداخلاقی این سریال، بر رویکرد حق طلب و اخلاقیاش غالب شد. این همه کتککاری و خونریزی و نفرت آدمها از هم در سریالی که برای افطار تدارک دیده شده بود، عجیب به نظر رسید!
دل دار
تصویری مفلوک از جوان ایرانی
برادران محمودی پس از سریال نسبتا موفق «سایهبان» حتی سایهای از این کار را هم در سریال جدید خود نشان ندادند. چرا که «دل دار» گاف و انتخاب نامبارک سیما برای پخش در ماه مبارک بود. سریالی با ساختار و محتوایی مبتذل و دم دستی که نه تنها رنگ و بویی از معنا و اخلاق نداشت که خودش یک بیاخلاقی است!
گویا شبکه دوم سیما بنا داشته با این سریال، به مسائل نسل جوان امروز جامعه مثل ازدواج و اشتغال بپردازد. اما درواقع آنچه دیدیم، جز تصویری مفلوک از جوان ایرانی نبود. طوری که در این سریال هر جوانی از هر طبقه و قشر و طیفی در نکبت دست و پا میزد! فقیر و غنی، باسواد و کم سواد، زن و مرد، نخبه و پخمه، کارگر و کارفرما و... خلاصه هر کس را که بتوان «جوان» حسابش کرد، در این سریال به نوعی ذلیل و زبون است. سابق بر این رسم بود که در فیلمها نشان دهند جوان تحصیل کرده ایرانی به خاطر استعداد و نبوغش مهاجرت میکند، اما در سریال «دل دار» جوان نخبه به دلیل قتل و فرار از قانون به فکر مهاجرت میافتد!
عقوبت قاتل در این سریال، یک برداشت ضعیف از «جنایت و مکافات» است، با این تفاوت که در شاهکار داستایوفسکی با اینکه با یک متن ادبی و مکتوب مواجه هستیم اما آنقدر توصیف و فضاسازی دقیق است که وضعیت قاتل و حتی حالات و روحیات او را به خوبی درک میکنیم. اما سازندگان «دل دار» با اینکه امکانات تصویری در اختیار داشتند اما برای فضاسازی بهتر هیچ استفادهای نکردند، طوری که حتی آرش، به رغم کابوسهای هر شب و بیاشتهایی و غذا نخوردن هر روز اما هیچ تغییر فیزیکی و رفتاری متفاوتی با روزهای عیش و عشق خود پیدا نمیکند. دریغ از ذرهای کسالت!
گرچه محتوای این سریال تراژیک است اما ساختار روایی سریال «دل دار» مضحک از آب درآمده است. تکرار یک سری اتفاق مشابه در هر قسمت، عامل این وضع شده است. به طور مثال، هر قسمت آرش با موتور وارد حیاط میشود و بعد از ورود به داخل خانه با عتاب مادرش مواجه میگردد که کجا بودی و چرا نمیای شام بخوری و... این ماجرا هم دقیقا با یک میزانسن و دکوپاژ واحد تکرار میشود. سر زدن هر روزه کامیار به شرکت و اعتراض رونا و برادرش به وی که نباید به آنجا برود را به یادآورید که چقدر تکرار میشد. جالب اینکه ادبیات و کلام معترضین در هر قسمت نیز دقیقا عین قسمت قبل بود. این تکرار و تکرر باعث خستگی و دلزدگی مخاطب از سریال میشود. وجود کاراکتر اضافهای مثل خواهر پژمان هم قابل ذکر است. چونکه معلوم نیست این آدم چه کارکردی در داستان دارد و حذف وی لطمهای به سریال نمیزد.
اما باید اجرای ضعیف را هم افزود. اینکه برادران محمودی نتوانستهاند چند صحنه درگیری درست و حسابی را نمایش دهند نشان دهنده ضعف کارگردانی در «دل دار» است. صحنه سقوط پژمان چندان باور کردنی نیست. درگیری در وسط اتاق بود، چطور پژمان از پنجره افتاد؟ از همه بدتر، ترساندن زن باج گیر توسط مرتضی است. صحنهای نسبتا کلیدی که معلوم نشد چگونه انجام شد!
با چسباندن چند نما که در آن آدمها سر سفره افطار نشستهاند و زولبیا بامیه میخورند نمیتوان یک فیلم را به ماه مبارک ربط داد. به ویژه اینکه سازندگان این سریال موقع افطار، دعای عهد که زمان خواندنش در سحرگاهان است را گذاشتهاند و عجیب اینکه ناظران نیز متوجه این سوتی نشدند!
از یادها رفته
بر باد رفته!
سریال «از یادها رفته» قرار بوده با الگو برداری از روی یک سریال دیگر به روایت تاریخ معاصر در بستر داستانی رمانتیک و عاشقانه، آن هم عشق مثلثی بپردازد. اما به خاطر خام دستی و ضعف در روایتگری، تا به اینجای کار به هدفش نرسیده است. زمان و مکان در این سریال مشخص است، اما فضاسازی و نشانهشناسی سریال، در برخی موارد ربطی به آن دوره ندارد. مثل تیشرتی که رضا یزدانی موقع تمرین به تن میکند و یا نوع آرایش موهای برخی از کاراکترها و... در زمان وقوع داستان نبودهاند.
همچنین خشونت افراطی، رقابت دو مرد برای تصاحب یک زن و استفاده از نورپردازی رایج در مدلینگ در صحنههای زنانه، فضای «از یادها رفته» را مبتذل ساخته است.
*کیهان
ارسال نظر